هیرادهیراد، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
هیرساهیرسا، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

هیراد هیرسا پسرای من

زهرا هستم مامان دو تاگل پسر زیبا

هیراد قصه گوی من

سلام به همه دوستان وبلاگ هیراد و هیرسا از اینکه مارو همراهی میکنید وبه ما سرمیزنید ممنونم . تو این شلوغی ها و روز مرگی های پی درپی پیدا کردن فرصتی برای در میان گذاشتن احساسات با دیگران غنیمتی است که باید خیلی قدرشو دونست و تا میتوان ازش استفاده کرد. تو تموم مدتی که در کل روز درگیر کار و مادری و خانه داری هستم گاهی فراموش میکنم که برای خودم هم کاری بکنم و این روزها این فراموش کردن های خودم خیلی برایم گران تمام میشود چون آرزو های کوچک و رویاهای معمولیم کم کم به فراموش سپرده میشوند . گذر زمان هم گاهی عذاب آور میشود این که میگویند عمر رفته هرگز بر نمیگردد عجیب روحم را آزار میدهد زمانی برای رسیدن به هجده سالگی چه رویاهایی که در سر نداشتم ام...
23 مهر 1398

کاش یاد بگیریم بچه هارو قضاوت نکنیم

شاید درست نباشد شاید هم زیاد از حد سختگیرانه به نظر برسد اما گاهی قضاوتهای نابجا شخصیت کودکان را هم زیر سوال میبرد ؟ نمیدانم از کی درد قضاوت کردن ونظر دادن درباره هرچیزی به جان این مردم افتاده است که هرچه زمان میگذرد بدتر هم میشود حتی کسایی که خیلی هم ادعای روشنفکریشان میشود گاهی به این بیراهه کشیده میشوند . این روزها از درگیری آدم  بزرگا با هم که بگذریم خیلی شاهد این قضیه هستم که همین  بزرگتر های به ظاهر عاقل ودانا بچه ها رو هم با رفتارای ناپخته و نا کاملشون خیلی راحت وبی پروا قضاوت میکنن. این قضیه دردی دیگر دارد اگر کودکی از سر نادانی اش حرف نسنجیده ای به زبان می آورد و یا حرکت نابجایی انجام میدهد به خاطر کودکی وناپختگی ...
21 مهر 1398

ما تا آخر کنار هم میمانیم

    روزها چه با سرعت میگذرند ومن گاهی چقدر بی خردانه از شما غافل میشوم .دلم نمیخواهد اما دست روزگار بدجوری در کارهایم دخالت میکند گاهی از سر خستگی گاهی از سر بیحوصلگی گاهی هم از سر روزمرگی. دنیا با همه ی مکافاتی که به راه می اندازد  گاهی هم با تلنگری یادمان می اندازد که زیاد بهش دل نبندیم عمر همه چیز کوتاه هست چه شادی اش وچه غم وغصه هایش . اما تنها تلنگری که برمن میخورد تا از حال و هوای دنیایی بیرون بیایم فقط و فقط صداکردن هایتان و لبخند های گاه و بیگاه شما دو تا گل های عزیزم هست. در لحظه ای هرچند کوتاه مرا به خودم می آورید و باز دنیایم را رنگی میکنید. مدت کمی است که هیراد زود رنجی هایش را بدجوری بر زبان میآورد و...
17 مهر 1398
1